عشق مرینت و آدرین❤️۱

Parmida Parmida Parmida · 1404/1/24 22:34 · خواندن 1 دقیقه

به نام خدا

برو بخون 😊

 

ادرین : صبح بخیر پلک 

پلک : صبح بخیر ا..د..ر...ی..ن 🥱🥱🥱🥱

فلش بک به دیشب:

گابریل: ناتالی آدرین رو بیار پایین 

امیلی:و ناتالی بهش بگو به آرزوش رسیده 

ناتالی:چشم 

و آمدم بالا و به آدرین گفتم : آدرین بیا پایین پدرت کارت داره و مادرت گفت داری به آرزوت میرسی 

آدرین : وای واقعا یعنی بابام دیگه نمیگه ....

رفتم پایین نشستم رو مبل پدرم گفت 

گابریل:آدرین ، من و مادرت می‌خوایم تو رو به مدرسه بفرستیم .

امیلی : عالیه 🫶

آدرین:مرسی ❤️

.....

 

پایان فلش بک

آدرین :سوار ماشین شدم و تو راه مدرسه شهر رو تماشا می کردم .

رسیدم داخل دیدم آقای مدیر منو برد داخل کلاس خانم ... خانم..

...آدرین: پارمیدا اسم معلمم چیه نگفتی 

پارمیدا:خانم بوستیه

آدرین:مرسی ...

آدرین :منم خودمو معرفی کردم و نشستم کنار یه پسر به اسم نینو خیلی باحال بود

وای اون دیگه کیه (مرینت )چه قدر خوشگله 

آها پس نماینده هست 

آها پس اسم اونم لوکا 

(زنگ تفریح)

لوکا : رفتم سمت اون .. ا.د.ر.ی.ن  حولش دادم خورد زمین 

مرینت :لوکا داره دوباره زور میگه 

رفتم دست آدرین و گرفتم و کشیدمش سمت خودم رو به رو من وایساد

آدرین: وای مثل رویا بود واقعا خودش بود 😍😍

مرینت :دست آدرین رو محکم گرفتم چسبیده بود بهت وای یه حس عجیبی داشتم . ..

که یه هو...‌

ادامه دارد....

بای بای 💫💫