عشق مرینت و آدرین ❤️۲

Parmida Parmida Parmida · 1404/1/25 23:50 · خواندن 2 دقیقه

برو بخون 😊😊 (نکته : تو این مدت هاکماث حمله نکرده چون گابریل مریضیه تو بیمارستان آدری هست )

 

 

که یهو...

لوکا داد زد 

آدرین : ای خدا اینم شانس لوکا گند زد به این لحظه 😭😭😭

پارمیدا: اشکال نداره اینجوری میشه 😔🤫😔

آدرین: لوکا محکم مرینت و کشید البته من مرینت و محکم گرفتم لوکا خیلی عصبانی شد بلند داد زد ....

لوکا : آدرین برو اونور مرینت مال منههههه (با داد)

نینو :بس کن دیگه ....

همه :ارهههههه

خانم بوستیه:بسه برید کلاس 

همه :چشمممم

(بعد از مدرسه؛ )

آدرین : ساعت ۵:۳۰ بود پلک انقدر نخور

پلک:آخه خیلی خوبه پنیرش خوبه  به به 🤤😋🤤

آدرین:دیگه نمیتونم صبر کنم به مرینت پیام میدم 

ولی واقعا عاشقش شدم اره اره ...

چت مرینت و آدرین ؛

آدرین: سلام مرینت خوبی میخواستم بگم میشه امروز ساعت ۷ بیای کافه 😘

مرینت :سلام اره چرا که نه 😘😘

آدرین:م مر مرسی

پایان چت:

آدرین: مامان مامان...

امیلی: بله دارم میام 

وارد اتاق آدرین شدم 

آدرین:مامان خب ... إ.. خب مامان بنظرت اگه 

... اگه بخوام یه کادو به به نفر بدم چی بدم ...

امیلی : خب .. آها (فهمید موضوع چیه 🤯)

خب باید یه گردنبند آبی روشن که مرینت روش نوشته 

آدرین: مامان (با تعجب) از کجا .. از کجا می‌دونی

امیلی :بماند 😉😉

آدرین :🤣🤣 مرسی 

و رفتم کادومو خریدم آمدم خونه 

رفتم حموم و موهامو خشک کردم و لباس همیشگی

رو پوشیدم 

مرینت :

منم تازه از حموم آمدم بیرون موهامو صاف کردم 

و یه رژلب صورتی کم رنگ زدم و یه لباس قشنگ پوشیدم 

و حرکت کردم رسیدم کافه دیدم آدرین نشسته و تند تند داره پاشو رو زمین میکوبه از استرس

رفتم پیشش تا رفتم ...

آدرین:مرینت آمد پاشدم سلام کردم صندلی رو براش کشیدم عقب نشست و صندلی رو یکم آوردم جلو خیلی استرس داشتم. (این بار که مرینت استرس نداره آدرین داره ای خدااا 🤦🤦

مرینت : سلام

آدرین:س.ل.ا.م

گارسون :‌چی می‌خواید 

آدرین : مرینت چیزی میخوای

مرینت : دوتا بستنی

آدرین:خب چه خبر راستش من 

مرینت:چی تو چی 

آدرین: تا آمدم بگم یه هو 😳...

تا بعد 💫💫💫👋👋👋

نظرتون بگید و ایده بدید